نیمساز شعر پارسی

آخرین نظرات

۶ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

من برای خوب و بد با عالمی جنگیده ام
من برای خود که دارم یک غمی جنگیده ام

 

گه برای سرفرازی در پس وجدان خویش
گاه در اثبات خود روز و شبی جنگیده ام

  • نیمساز

خزان سرد و طاقت سوز دمی بهتر نخواهد شد

ز شوق دیدنت ای دوست کمی کمتر نخواهد شد

 

من این عشق شکوفا را بسان گل به سر دارم

که از بوی خوشش هرگز گلی خوشتر نخواهد شد

  • نیمساز

ای دل چو ز کاشانه، بردی غم هجران را

پایان خوشت بینم وآن لعبت کاشان را

 

سرمست تر از ساقی دستی به می باقی

دلبر به کنارم بین وین باغ و گلستان را

  • نیمساز

چو سی ساله شوم من می‌کنم یاد

ز دوران خوشی زان کودک شاد

 

ز آن کودک که عکسش در کمد بود

به عکس این زمان دل از غم آزاد

  • نیمساز

به کویَت آمدم این بار چه می‌گفتم خداحافظ

چو صحبتهای آخر بار که نشنیدم خداحافظ


دلا آن چشمه ی امید که در پندار یاران بود

امیدش را بشست آنگه به چشم دیدم خداحافظ

  • نیمساز

تازه از راه رسیدیم که باید برویم
خستگی را ننشاندیم که باید برویم


در گلستان شقایق عشق را میدیدیم
گل عشقمان نچیدیم که باید برویم

  • نیمساز