لعبت کاشان
۱۳ دی ۹۳
ای دل چو ز کاشانه، بردی غم هجران را
پایان خوشت بینم وآن لعبت کاشان را
سرمست تر از ساقی دستی به می باقی
دلبر به کنارم بین وین باغ و گلستان را
دامن چو که بگشایی گلدشت شکوفایی
و آنگه به دمن خواهی گلهای شبستان را
نیلوفر و نسرین و .. یاس و سنبل و مینا
ای گل چه خوش آوردی در بزمی چو اینان را
آن چینش زلفانت شبهای فراقم چید
وین اختر چشمانت ماه شب تابان را
شوخی و صفایی تو معشوقهی مایی تو
زین در که درآیی تو از تن ببری جان را
گلبانگ نوای یار، چشمان چنین خمّار
هوش از همگان میبُرد وز من دل و برهان را
شورابهی اشکانم صد شکر ز جانانم
طعمی شکرین خوانم لعل لب جانان را
گر قدر نهی ای دل عالم کندت بی دل
صوفی به طرب آرد صد زاهد گریان را
نیمساز
- ۹۳/۱۰/۱۳