نیمساز شعر پارسی

آخرین نظرات

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

دل هوای جان بدار زین دردهای بی شمار
درد عشق است ای عزیز می‌ماندت ناسازگار


از گدای مُلک و زان شاهنشه عالی تبار
روزگاری نگذرد خوش بی‌دل و بی‌غمگسار

  • نیمساز

گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر

سر ما هیچ نباشد پی سودای دگر


وین فلک را چو بنامند هزاران دستان

نبود نسترنی چون تو به گلهای دگر

  • نیمساز

گفتمت چند که این باده ی جوشانم گیر

آتش عشقت از این قلب خروشانم گیر


ساقیا فرصتم اندک به دیارت باقیست

تا توانی خبر از سوی دو چشمانم گیر

  • نیمساز

ره منزلگه تو جز به سر خوبان نیست

شاهد شوخ نگاهی به خریداران نیست

 

نقش زیبای تو را جمله به بت خانه برند

به گمانم خبرت از دل بیماران نیست

  • نیمساز

آمدی صبر من اندازه کنی
دل من چون چمن تازه کنی


ره مرا بود بسی نا هموار
آمدی شوق هم اندازه کنی

  • نیمساز